دل پرخاطره | ||
دلنوشته های من!!! من همیشه دلنوشته هایم را در اوج تنهایی مینویسم... نه کسی آنهارا میخواند و نه کسی حال و حوصله ی شنیدن حرفهایم را دارد... من اعتراف میکنم که من نیاز دارم به خیلی چیزها و یکی از این نیازها محبت است... کمبود محبت رو شخصیتم تاثیر گذاشته و علاقه شدید و خیلی زود به آدم ها می کنم... هر کسی که با من بود میخواست جلب نظر کند البته منم تاالان عاشق نشدم ... فقط نیازم را در آدما میبینم ... یه حرف کوچکی از دلنوشته هایم:
کسی که نیاز به محبت دارد ... خندش هم درد میکند ... خندهایش بسیار تلخ ... و همیشه دل درد دارد ... صدایش را تلخ میشنود ... بویش را تلخ می بود... حساس میشود که همه عالم اورا به زخمهایش میندازند ... زود گریه خواهد کرد... همیشه با یه نامردی فکر میکنه که همین نوعی دلشکستنیه و دردش اضافه میشود انقد پر میشود که از شدت درد اشک از چشمانش می بارد .... شاید دلنوشته هایم ساده باشند و حرف بیشتر از آن هم هست ... ولی نمیتونم از زخمی که دارم بگویم ...نه عشقه ... نه چیز دیگه ...شاید به سر کسی نزنه اما تنها حرفی که خوشحالم میکنه ... و با وجودش زنده ام اینه که بیخیال...**
[ پنج شنبه 94/12/13 ] [ 1:2 صبح ] [ آیدا جون ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |